ೋ خاطراتِ قاتل ೋ

هرگاه که

گلوله ی یادت به سرم می زند

بجای "خون"

"تو" جاری می شود!

خاطراتت قاتل من است...

 

(شفیقه طهماسبی)


نويسنده : شفیقه طهماسبی


ೋ واژه های آشنا ೋ

شعرهای من از اهالیِ

حوالی چشم های توست

وگرنه واژه ها اینچنین اشک اشک

بر گونه های سپید دفترم

گرم نمی چکید...

 

(شفیقه طهماسبی)

برای روانشاد پدرم


نويسنده : شفیقه طهماسبی


ೋ آخرتِ عشق ೋ

محشر جایی ست

به زیبایی تبسم تو

و شیدایی واژه های من!

 

(شفیقه طهماسبی)


نويسنده : شفیقه طهماسبی


ೋ دمی خوش ೋ

روبرویم بایست

می خواهم آسمان را

در چشم هایت بکارم

و عاشقانه هایم را

در هوای نگاه تو

پرواز دهم...

 

(شفیقه طهماسبی)


نويسنده : شفیقه طهماسبی